*رستگاری در نوجوانی
نام من گرگوری سودن Gregory Sowden است. پس از مسلمان شدن نام«علی مهدی» را برای خود انتخاب کردم، گرچه در اسلام اگر نام شخص معنای خوبی داشته باشد، نیازی به تغییر آن نیست. بنابراین من هم Greg و هم علی مهدی نامیده می شوم. من در یک مزرعه پرورش گاو و مرغ در شهرستان نورفولک که در استان انتاریو، کانادا واقع است بزرگ شدم. مادرم مرا به عنوان یک کاتولیک رومی پرورش داد. پدر من پروتستان است که به کلیسای متحد کانادا تعلق دارد. خانواده ام مذهبی هستند با این وجود مادرم مسئول تربیت دینی ما بود.
من در پانزدهم دسامبر سال ۲۰۰۱، هنگامی که ۱۶ ساله بودم مسلمان شدم. یعنی زمانی که در یک دبیرستان کاتولیک رومی در یک شهر کوچک مشغول به تحصیل بودم که البته در آنجا هیچ مسلمانی نبود. آن زمان من هیچ شخص مسلمانی را نمی شناختم و فقط با مسلمان ها به صورت آنلاین صحبت می کردم.
قبل از اینکه به اسلام ایمان بیاورم، هر هفته به کلیسا می رفتم و هیچ وقت اعتقادات خود را زیر سوال نمی بردم، زیرا چیز دیگری نمی دانستم. وقتی به گذشته نگاه می کنم، متوجه می شوم که یک کاتولیک وفادار بودم. هروقت کسی سخنی برخلاف مذهب کاتولیک می گفت، تلاش می کردم اشتباه بودن حرف آنها را اثبات کنم، گرچه الان می دانم که آن زمان دانش من نسبتاً محدود بود.
وقتی شروع به تحقیق درباره اسلام کردم، درپی مسلمان شدن نبودم. من فقط به دلیل علاقه در مورد اسلام مطالعه می کردم اما کم کم عاشق آن شدم. از جوانی علاقمند به یادگیری در مورد مذاهب و فرهنگ های دیگر بودم. جد پدری من مجموعه بزرگی از مجلات نشنال جغرافیک داشت که متعلق به دهه ۱۹۳۰ بود، و نیز تعداد زیادی از مجلات دیگری که مربوط به کشورهای مختلف بود و مرا مجذوب خود می کرد. من همچنین شروع به خواندن کتاب هایی درباره جغرافیا کردم که در من علاقه شدیدی به جغرافیا و وقایع جاری و تاریخ ایجاد کرد. زندگی در یک شهر کوچک که هیچ فرد غیرمسیحی در آن نبود باعث شد که من نسبت به دنیای خارج کنجکاو شوم. ۹۶ درصد مردم شهر من سفید پوست هستند و دیدن افراد رنگین پوست (به جز سیاه پوستان و مردم چین) در این شهر عادی نیست. ما اقلیت های قومی و مذهبی را فقط در شهرهای بزرگ زندگی می کنند.
*مسنجر، کنجکاوی و اولین قدمهای عشق به اسلام
براساس تحقیقات، افرادی که تغییر مذهب می دهند قبل از تغییر کیش یک جستجوی معنوی یا یک بحران شخصی را تجربه می کنند اما من اینگونه نبودم. من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و هرگز الکل ننوشیدم و موادمخدر مصرف نکردم. من فقط کنجکاو بودم.
در سال ۲۰۰۰، من به دنبال افرادی از کشورهای مختلف بودم تا با آنها به صورت آنلاین صحبت کنم، زیرا مجذوب یادگیری در مورد افراد دیگر شده بودم. در سال های قبل از رواج شبکه های اجتماعی با یحیی که یک نوجوان مسلمان شیعه اهل کویت بود، آشنا شدم. ما از طریق ایمیل و مسنجر ارتباط برقرار کردیم و هنوز هم در تماس هستیم.
من درباره دین او سوال کردم البته هرگز در مورد گرویدن به اسلام فکر نکرده بودم. وقتی در دبیرستان دوره ای را به نام «ادیان جهانی» گذراندم، علاقه ام به اسلام شدت گرفت. در کتب درسی ما، اطلاعاتی در مورد جایگاه مسیح (ع) در اسلام وجود داشت که در قرآن هم مشاهده می شود. می دانستم که در اسلام مسیح پیامبری مورد قبول است اما نمی دانستم که چقدر در اسلام اهمیت دارد. همچنین نمی دانستم که مادر ایشان، حضرت مریم (س) یکی از چهار زن بزرگ اسلام شناخته می شود.
همان روز بعد از مدرسه وقتی به خانه برگشتم، درباره نقش مسیح در اسلام در اینترنت تحقیق کردم. من همچنین چند کتاب در کتابخانه مدرسه درباره اسلام یافتم اما مباحث آنها بسیار کلی بود، چون دبیرستان ما یک مدرسه کاتولیک بود. به دلیل عدم دسترسی به کتاب در مورد اسلام و آشنایی نداشتن با هیچ مسلمانی، من تقریباً به اینترنت اعتماد کردم تا در مورد اسلام بیشتر بدانم. پس از مطالعه جدی درباره نقش مسیح در اسلام، دیگر نتوانستم دیدگاه مسیحیان راجع به الوهیت حضرت عیسی (ع) را بپذیرم. اعتقاد اسلامی ذهن من را به سمت حقایقی باز کرد که هرگز در مورد مسیحیت و به طور کلی حضرت عیسی (ع) درباره آنها فکر نکرده بودم. هرچه بیشتر در مورد عیسی (ع) و اعتقادات اسلامی می آموختم، بیشتر می خواستم تغییر دین بدهم. با اطلاعاتی که خواندم یقین پیدا کردم که اسلام حقیقت است. استدلال ها خوب بود و حتی اثبات پیامبری محمد (ص) و اسلام در کتاب مقدس وجود داشت! من این تصمیم را به سادگی نگرفتم.
*شهادتین اینترنتی
همزمان که بیشتر می آموختم و در مطالعه اسلام سختگیرتر می شدم، به دوست کویتی ام ایمیل زدم و درباره یافته هایم به او گفتم. من به او گفتم که «شاید لازمست وقتی بیشتر درمورد اسلام آموختم تغییر دین بدهم». نمی خواستم سریع تغییر دین بدهم زیرا این کار برای من کار آسانی نبود. تصمیم داشتم وقتی به دانشگاه رفتم تغییر دین بدهم زیرا تا آن زمان نمی توانستم به مسجد بروم. من این را به یحیی گفتم. او گفت که نیاز نیست که به مسجد بروم و می توانم هر زمان که آمادگی آن را دارم شهادتین را بگویم و در خانه نماز بخوانم. در ۱۵ دسامبر سال ۲۰۰۱ (۲۹ رمضان ۱۴۲۲)، من از طریق مسنجر شهادتین را برای او گفتم : «هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد رسول خدا است» و با گفتن این جملات زیبا، من مسلمان شدم!
پس از پایان دوره دبیرستان، حدود یک سال و نیم بعد از تغییر کیش، شروع به خواندن تاریخ عمومی در دانشگاه ویلفرد لاریر در واترلو در اونتاریوی کانادا کردم. به واسطه زندگی در آنجا با مسلمانان ارتباط برقرار کردم و برای اولین بار در برنامه های مسجدی شرکت کردم. من از سخنرانی ها و دوستی با شیخ شفیق هودا و سلیم بیمجی بسیار بهره مند شدم.
*مسلمانی با طعم عشق به علی(ع)
برخلاف بسیاری از افرادی که به دین اسلام می گروند، من از ابتدا شیعه بوده ام و تشیع را همزمان با مسلمان شدن انتخاب کردم. هنگام مطالعه اسلام، به دلیل علاقه وافری که به تاریخ دارم، در مورد زندگی پیامبر اکرم (ص) خواندم و ارجاعات مکرر پیامبر به حضرت علی (ص) را دیدم. همین امر باعث شد که بخش هایی از نهج البلاغه را بخوانم و وقایع غدیر خم را مطالعه کنم. این مطالعات عشق مرا به امام علی (ع) بیشتر کرد و همچنین اعتقاد مرا بیشتر کرد که او جانشین واقعی پیامبر اکرم (ص) است.
*توحید؛ جذاب ترین جنبه اسلام
جذاب ترین جنبه اسلام برای من توحید است. من مسیحی بزرگ شدم و مفهوم تثلیث برای من و بسیاری دیگر کاملاً قابل درک نیست. کشیش ها و افراد مذهبی معمولاً به من و دیگران می گویند که برای پذیرش آن باید ایمان داشته باشید و هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که چرا خدا (پدر) می تواند پسری داشته باشد که او نیز خدا باشد و دارای روح نیز باشد اما در عین حال آنها سه موجودند در حالیکه یک موجود هستند.
اسلام دین کاملاً منطقی است و برای فهمیدن آن نیازی به تحریف علم، ذهن و فکر خودمان نداریم.
*سختی های مسلمانی در خانواده کاتولیک!
بعد از مسلمان شدن با خانواده و بخصوص مادرم به مشکل برخوردیم. وقتی به مادرم گفتم که مسلمان شده ام، بسیار ناراحت شد. عصبانیت وی تا حدود سال ۲۰۰۴ ادامه داشت، بعد از آن او این مسئله را پذیرفت، اگرچه که از انتخاب من راضی نیست.
وقتی بلافاصله پس از تغییر کیش، کتاب هایی از جمله قرآن کریم را از طریق پست دریافت کردم، مجبور شدم که آنها را از او مخفی کنم. مادرم وقتی مرا در حال سجده می دید بسیار ناراحت می شد زیرا این یک نشانه بسیار بارز بود که من دیگر کاتولیک نیستم.
قبل از اینکه به دانشگاه بروم، مادرم مرا وادار می کرد که هر هفته به کلیسا بروم. من تا اکتبر سال ۲۰۰۳ که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، به کلیسا می رفتم. اجتناب از ادای احترام به دلیل فشارهای مادرم کار سختی بود اما از آنجا که روزه می گرفتم، نان اوکراریستی که در کلیسا به عنوان نان مقدس با آن پذیرایی می شد را در جیبم می گذاشتم، اما مادرم فهمید و از این موضوع عصبانی و شرمنده شد. بعد از آن دیگر هرگز به کلیسا نرفتم، بجز برای مراسم تشییع جنازه پدر بزرگم. سفر من به اسلام و زندگی من به عنوان یک مسلمان همیشه آسان نبوده است و مجبور شدم در این راه مبارزه کنم.
بهر حال وارد دانشگاه شدم و در رشته تاریخ عمومی در دانشگاه ویلفرد لوریر در شهر واترلو، استان انتاریو تحصیل کردم و مدرک لیسانس گرفتم. پس از مهاجرت به قم در سال 2010 میلادی در جامعه المصطفی مشغول به تحصیل شدم و در رشته شیعه شناسی لیسانس گرفتم.
*عاشقانه های یک زائر
من برای زیارت به ایران آمدم اما به لطف خدا و کمک دوست کانادایی و دوست ایرانی ام علاقه ام برای سکونت در ایران و تحصیل جدی تر و فرصت آن فراهم شد.
سال 2009 اولین بار به زیارت حضرت معصومه(س) رفتم وتجربه فوق العاده ای رداشتم. تجربه ای که قادر به بیان آن نیستم. پس از یکسال به کمک دوست ایرانی ام دوباره به ایران سفر کردم و ماندگار شدم.
غرق احساسات بودم زیرا بانوی کریمه مرا برای زندگی و تحصیل به قم برگردانده بود. احساس متفاوتی داشتم زیرا پیش از این زائر بودم و اکنون از من برای زندگی در شهر مبارکش و کسب دانش دعوت شده بودند.
عاشق مشهد و حرم مطهر امام رضا (ع) هستم. اولین بار در سال 2009 به مشهد سفر کردم. از معماری زیبا و حضور در محضر امام (ع) شگفت زده شده بودم. این احساسی است که قابل توصیف نیست. اولین بار که چشمم به گنبد و بارگاه امام رضا افتاد حالی به من دست داد که حیرت انگیز و غیر قابل توصیف است. از امام خواستم مرا برای زیارت های مداوم به مشهد دعوت کند. اما متاسفانه نزدیک به دو سال است که به خاطر شیوع کرونا از سفر به مشهد و زیارت امام رضا محروم شده ام.
دعای دیگرم در حرم امام رضا این بود که همسری مناسب پیدا کنم. در قم با همسرم که از یک خانواده شیعه سریلانکایی بود به واسطه دوستم آشنا شدم. خانواده همسرم پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیعه شده بودند و در قم ساکن هستند. ازدواج با فاطمه سمیه را لطف امام رضا(ع) می دانم حالا ما یک دختر 8 ساله به اسم عالیه زهرا داریم و در قم زندگی می کنیم.
نظر شما